برگرفته ازکتاب کسب وکارموفق چگونه

1

 

منظور از این که مدیران شرکت‌ها بخواهند به‌عنوان مدیر موفق و محبوب باشند وقتی که آنها نمی‌توانند منحصراً با کسانی که دوست‌شان دارند سروکار داشته باشند به نفع‌شان است چه بکنند توضیح دهید؟

آنها باید بکوشند همه آنهائی را که با آنها در ارتباط هستند دوست بدارند.

وقتی کسی را دوست بدارید، به‌طور طبیعی تمام نکاتی را که برای حسن رابطه با او لازم است رعایت می‌کنید. منافع و مصالح او را مدنظر قرار می‌دهید، وسیله ترقی و پیشرفت و اجرای خواسته‌های او را فراهم می‌کنید، تلاش می‌کنید تا او هر چه بیشتر رضایت خاطر داشته باشد و همه اینها آن چیزی است که دوستی و محبت متقابل را بوجود می‌آورد، حسن رابطه انسانی را ایجاد می‌کند و موجب تشریک مساعی قلبی افراد می‌گردد.

چگونه می‌تواند «همه آنهائی را که با ما در ارتباط هستند، دوست بداریم» جواب این سؤال بسیار مهم این است: ما  فطر تا انسان‌های دیگر را دوست می‌داریم ولی عواملی مانند باورهای غلط و شرط‌ها و احساس ترس و نا‌ایمنی ورقابت و حسادت باعث شده است که از هم‌نوعان‌مان فاصله بگیریم و از آنها دوری کنیم و حتی نسبت به آنها به‌جای مهر،کین بورزیم.

اینکه بدانیم گاهی تأثیر یک رفتار سوءآزاردهنده و تحقیرکننده با هزار عمل درست و سنجیده و خیرخواهانه نیز جبران نخواهد شد و این فطرت آدمی است که نیکی را حق خود می‌داند ولی بدی (و یا آنچه را که بدی می‌پندارد) ظلم به خود می‌انگارد وآن را از یاد نمی‌برد.

کار بد بهتر آن است که مطلق نکنیم و بدانیم که فطرت آدمی چنین است و سوء رفتار را نمی‌تواند در مقابل حسن رفتار گذشته (وحال وآینده) نادیده بگیرد.

جوانمردی در ارتباطات انسانی حکم می‌کند، همچنان‌که وقتی کسی را دوست می‌داریم با او از سر مهر برخورد می‌کنیم، وقتی هم از کسی، به هر دلیلی خوش‌مان نمی‌آید، با او از روی انصاف و عدالت رفتار کنیم، و سرانجام اینکه فراموش نکنیم به نفع ماست که دیگران را «بد» ندانیم ولی اگر رفتار نادرستی دارند، نسبت به آن رفتار، ابراز ناخشنودی کنیم نه نسبت به خود آنها تا فرصت اصلاح و بازگشت برای آنها باقی بماند. بپذیریم که مکانیسم‌های حاکم بر رفتار انسان، دارای چنان پیچیدگی‌هایی است که هیچکس نباید امیدش را برای تغییر رفتار ناسالم انسان‌ها از دست بدهد. به‌طور کلی مغز انسان  با آموزش رشد می‌کند ولی دل او یعنی احساسات و عواطف او با پرورش تقویت می‌شود و در این مرحله است که انسان به مرحله فرهیختگی می‌رسد ودارای شرایطی می‌شود که نه تنها می‌تواند همراهمان موافق خود را دوست بدارد، بلکه قادر است، افراد غیر همراه و نا‌موافق و حتی آنهائی را که برخی از رفتارهای آنها را نمی‌پسندد را دوست بدارد و در مقابل رفتار نا سالم آنها رفتار سالم و سازنده نشان دهد.

مولانا می‌فرماید: «از محبت خارها گل می‌شود».

رنجش را می‌توان نادیده گرفت یا عفو کرد ولی به سختی می‌توان آن را فراموش کرد.

توصیه به دوست داشتن، کسانی که با آنها سرو کار داریم، فرصت طلبانه یا مهر طلبانه تلقی شود، زیرا فرصت طلب، ریا کارانه زمینه بهره‌برداری از دیگران را، حتی با محبت ظاهری، فراهم می‌کند و مهر طلب به علت ضعف روانی، ناچار است که محبت دیگران را جلب کند و از این رو ممکن است به آنها مهری ظاهری نشان دهد. صحیح‌ترین کار، مهرورزی آگاهانه و ارادی و با هدف ایجاد و تقویت حسن رابطه انسانی است نه کسب منافع ریا کارانه و یا پاسخ به نیاز عصبی مهرطلبانه، و در مورد تفاوت اینها با یکدیگر، تنها خود فرد است که می‌تواند ببیند آیا پس از ابراز محبت ارادی، به فردی که دوست داشتن او برایش مشکل است، احساس رضایت خاطر می‌کند یانه.